536
آنچه بیبیسی نگفت : امام خمینی و وزیر خارجه شوروی
|
6 سال قبل
هم رسانی
|
شواردنادزه سیاستمدار گرجستانی
درگذشت ادوارد شوارتنازه آخرین وزیر خارجه شوروی، بیبیسی فارسی در گزارش کوتاهی به بررسی زندگی سیاسی او پرداخت و دیدارش با امام خمینی را با عدم رعایت آداب دیپلماتیک از سوی امام توصیف کرد.
اما بیبیسی نگفت که شوارتنازه چه نظری در مورد امام خمینی داشته و همچنین نگفت که وی بعد از ایران به عراق رفت و با صدام دیدار کرد و در مورد صدام چه دیدگاهی داشت.
متن: مرگ شوارتنازه، سیاستمدار گرجستانی و آخرین وزیر خارجه شوروی، حادثهای بود که موردتوجه بیبیسی قرار گرفت. القا مشابهت بین او و محمدجواد ظریف، در عبارت "در سمت وزیر خارجه شوارتناتزه با رهبران امریکا در تماس مستقیم بود....محافظهکاران مسکو او را به خاطر لبخندهایش در مواجهه با دیپلماتهای غربی سرزنش میکردند و آن را نشانه ضعف میگرفتند" از یکسو و القا مشابهت بین جمهوری اسلامی و شوروی در سیاست خارجی در عبارت " در آن زمان رابطه شوروی با جهان بیرون با یک معیار هدایت میشد دشمنی با جهان سرمایهداری به رهبری آمریکا" امکاناتی بودند که وی را برای مخاطب ایرانی فارسیزبان معنیدار میکردند.
بهعلاوه تخطئه امام خمینی به اتهام عدم رعایت آداب دیپلماتیک نیز رهاورد این گزارش بود که توسط محمدامینی تهیهشده بود. اما شواتنازه اظهارات دیگری داشت که از سوی بیبیسی فارسی سانسور شد.
دکتر عبدالکریم بیآزار شیرازی در خاطرهای که تاکنون درجایی بازگو نشده و به چاپ نرسیده نقل میکند: من همراه با یک عدهای از دوستان در یک درس گروهیای با علمای مسیحی در گرجستان شرکت کردم؛ در آنجا بنده یک مقاله داشتم و ارائه کردم ، بعد از سمینار ما (جمع هیئت ایرانی) یک دیدار و ملاقاتی با ادوارد شوارد نادزه در گرجستان داشتیم. معلوم بود که ایشان آدم بسیار باشخصیت و خیلی خردمند و فهمیدهای است. در این دیدار خاطرات دیدارش با امام را برای ما تعریف کرد. برای من مهم بود که ببینم بهطور مستقیم چه برداشتی از دیدار با امام و خانه امام کرده است. ایشان بیان میکند که منبعد از اینکه امام نامهای نوشتند به «گورباچف» و آن نامه 6-7 صفحه بود که امام مطالب فلسفی خیلی جالبی را در آن بیان کرده بودند و از سویی به شجاعت «گورباچف» اشارهکرده بودند و راجع به اینکه چگونه ناتوانی کمونیست دارد آشکار میشود. من عین عبارت ایشان و درواقع برداشت ایشان را عرض میکنم، میگفت: وقتیکه نامه آمد من و آقای گورباچف متحیر شدیم که حالا چه جوابی بدهیم، شما در نظر بگیرید که گورباچف رئیس یک ملت کمونیستی است که بیدین است، خوب این مسائل را چه طوری جواب بدهیم؛ میگفت ما به این نتیجه رسیدیم که جوابی که میدهیم ارتباط بدهیم به روابط بین ایران و شوروی و در آن باره فقط بحث بکنیم، میگفت: وقتی پاسخ را تهیه کردیم . از سوی گورباچف این نامه به من داده شد که من حامل این نامه به امام باشم. وارد ایران که شدیم. آقای دکتر ولایتی ما را بردند به جماران. البته ایشان شاید خیال میکرد که این جماران قم است.(چون بهجای جماران قم را مطرح کرد). میگفت ما را بردند در یک منطقه کوهستانی درحالیکه برف میبارید و سرمای شدیدی بود جایی که هم سرد بود و هم بسیار ساده، میگفت: یکچیزی بود خاکستریرنگ و خیلی ساده بود. خانه بسیار زاهدانه بود. میگفت: من خودم را خیلی آراسته کرده بودم، لباس آنچنانی، جوراب نازک، کفش بسیار فانتزی و با این حالت وارد شدیم. اصلاً هیچ فکر نمیکردیم که حالا آنجا وارد شدیم باید کفشمان را دربیاوریم. خلاصه ما مثل دیگران کفشمان را درآوردیم و وارد شدیم و نشستیم. دیدم در این سرمای سخت پای من دارد توی آن جوراب نازک هی سرد میشود تا جایی که کرخ شد. میگفت ما درست ربع ساعت آنجا منتظر آمدن امام شدیم، برای من تعجبآور بود. چراکه من از طرف گورباچف و شوروی آمده بودم، از طرف گرجستان که نیامده بودم . جلسه هم کاملاً ساکت بود، من بودم و چند نفر از همراهان(وزیر خارجه ایران، مترجم و یکچند نفر دیگر) تصوراتی همینطوری در ذهن من میگذشت از تاریخ. تا اینکه بعد از ربع ساعت دیدم فرزند امام آمدند و باادب و متانت و خوشرویی گفتند: امام دارند میآیند. ورود امام را به من خبر دادند و من منتظر شدم. تا اینکه دیدم یک شخصیتی بسیار ساده روحانی و لاغراندام با یک کلاهی که بر سر داشتند وارد جلسه ما شدند و من را معرفی کردند به ایشان. (به خاطر کسالت امام پزشکان گفته بودند امام ربع ساعت بیشتر نباید صحبت بکنند یا دیدار داشته باشند). وزیر امور خارجه ایران به من یادآوری کردند که شما باید در طی ربع ساعت یا حداکثر 20 دقیقه تمام محتوای نامه گورباچف را برای امام نقل کنید. من درحالیکه خیلی هم سردم شده بود، شروع کردم به بیان محتوای این نامه و دیدم که امام چند مرتبه در برخی نقاط سر تکان دادند و بعد فرمودند که این نامه پاسخنامه من نبود. من هدف اصلیام این بود که آقای گورباچف را ببرم به یک دنیای جاوید، دنیای پس از مرگ و با یک عالم دیگر آشنا کنم و این جواب من نبود و خلاصه با یکحالتی ایشان از این جلسه بلند شدند. میگفت من یک احساس نارضایتی کردم. احساس کردم که خیلی تحویل گرفته نشدم و مثل این بود که یک توهینی به من شده باشد.
میگفت: بیرون آمدم و حتی به ذهنم رسید که سایر ملاقاتهایم را هم لغو کنم و برگردم. آقای دکتر ولایتی بعداً به من در هتل تلفن کردند و گفتند: امام از آن صحبتها ناراضی نبودند فقط آن مسئلهای را که میخواستند بیان بدارند از اینکه جوابی دریافت نکرده بودند از آن بابت فقط، و الا ایشان ناراحت نشدند و خلاصه این ملاقات بهصورت خوبی تلقی شده در روزنامهها و در تلویزیون و شما میتوانید اینها را ملاحظه بکنید و ایشان گفتند همین الآن شما تلویزیون را بگیرید و من گرفتم و مترجم هم برای من ترجمه کردند دیدم نه خلاصه بهصورت مثبتی این دیدار تلقی شده و من یکی دو روز ماندم و دیدارهای بعدیام را با مسئولان ایران انجام دادم ایشان بیان کردند، برداشت من از امام خمینی این است که ایشان یک ابرمرد تاریخ بود، شخصیت بزرگی بود.
بعد ایشان به دنبال این ملاقات به عراق میرود، در بصره با صدام ملاقات میکند. ایشان بیان میکرد که صدام بسیار تشریفات فراوانی برای من ترتیب داده بود که احترام فراوانی برای من بگذارد و نشان بدهد که ما چقدر اهمیت قائلیم. میگفت من آنجا اول از این حالت استکبار او بدم آمد. معلوم بود که از آن زندگی زاهدانه و عارفانه امام خوشش آمده بود و در قلبش اثر گذاشته بود و میگفت برخلاف انتظارم که تصور میکردم که میخواهند من را در جماران به سبک پادشاهان ایرانی تحقیر کنند، دیدم نه آن روحیه اصلاً در امام نیست. امام چنین روحیهای ندارد، من آن روحیه استکباری را در صدام دیدم و دیدم یک آدم بسیار لجوجی است. به صدام گفتم که این جنگهایی که با ایران کردید بیهوده بود. میگفت برداشت من اینچنین بود بااینکه صدام دوست ما بود و ایران با این دوست ما یعنی عراق میجنگید و بااینکه روابط ما روابط نیمه سردی بود، بعداً ما متوجه شدیم که این آدم چه روحیه خصمانه و خشنی دارد مخصوصاً وقتیکه به کویت حمله کرد.
نتیجهای که این برخوردهای ایشان داشت و ایشان بیان میکرد چند نکته بود یکی اینکه ایشان متوجه این مسئله شده بود که امام اصلاً در یک عالم دیگری سیر میکند و به دنبال این روابط مثلاً مادی دنیوی نیست که به خاطر منافعش بخواهد ارتباطی با شوروی برقرار بکند؛ نکته دوم این بود که فهمید امام چه روحیه زاهدانه و عارفانهای دارد و این روحیه استکباری در ایشان اصلاً نیست و نکته دیگر اینکه امام تمام حرکات و سکناتش حسابشده است. این خیلی مهم است که ایشان فقط سه بار سرشان را تکان دادند. و همه اینها را بهعنوان نکات مثبت تلقی کردند، و نکته دیگر اینکه ایشان میگفت که این امر باعث شد که یک روابط خوبی میان ایران و شوروی برقرار شود بااینکه ما دوست صدام بودیم. دوست عراق بودیم ولی این دوستی ما نسبت به عراق کاهش پیدا کرد و دوستیمان نسبت به ایران خیلی زیاد شد.نکته دیگر اینکه به برکت این دیدار امام، رابطه ایران و گرجستان بسیار عالی شد. این هم یکی از ثمرات این دیدار بود. بههرحال ایشان این صحبتها را بهدوراز این صحبتهای دیپلماسی بیان کرد. من دیدم واقعاً باعظمت از امام یادکرد، درصورتیکه در وطن خودش بود و آزاد بود، میتوانست مثلاً بگوید آقا من خوشم نیامد ولی واقعاً ایشان باعظمت از امام یاد میکرد و از صدام بااینکه دوست سابقشان بود خیلی بهصورت بدی یاد میکرد.
مشاهده نظرات
هم رسانی
چگونه میتوانید این مطلب را به دیگران برسانید؟
بالا
مهمترین خبرها
دولت ایران بنیاد دفاع از دموکراسی -یک اندیشکده وابسته به جریان تندروی ضدایرانی در واشنگتن- و مدیر عاملش مارک دوبویتس را به دلیل "انتشار دروغ، تشویق، مشورت، لابیگری و کارزار تبلیغاتی منفی" علیه مردم ایران و همراستایی با "تروریسم اقتصادی آمریکا" تحریم کرد.
3 سال قبل