این جملهی معروف فیلسوف بزرگ فرانسوی "رنه دکارت" را همهی ما شنیدهایم:"میاندیشم پس هستم". حال رسانهای انگلیسی پیداشده که معتقد است این فیلسوف بزرگ سخت در اشتباه بوده چراکه اندیشیدن به انسان ارزش زیستن و بودن نمیدهد بلکه باید گفت:" من سلفی میگیرم پس هستم"!
بهراستی چرا باید جملهی پر مفهوم یک فیلسوف بزرگ را آنقدر منقلب کرد و به شعاری اومانیستی تبدیلش نمود؟
این هنر بزرگ و حربهی همیشگی بیبیسی فارسی است. وقتیکه قرار باشد فرهنگی و سبکی از زندگی به مردم دیکته و قبولانده شود، ابزار برای این رسانه اهمیتی ندارد. فیلسوف که هیچ، آیات قرآن را همدست مایهی تبلیغات خود قرار میدهد.
برای شبکهی بیبیسی همیشه هدف وسیله را توجیه میکند. این بدان معناست که اگر مقصدی پیش روست تو میتوانی با دروغ و یا له کردن هر اندیشهی مقدسی به اهداف خود برسی و حالا این اندیشهی جالبی که بیبیسی در تیتر یکی از مقالههایش در بخش " ناظران میگویند" بهکاربرده است جملهی رنه دکارت میباشد اما چرا اندیشیدن انسان جای خود را به سلفی گرفتن بدهد؟
در بخشی از این مقالهی اومانیستی آمده است:
"سِلفی "خودمحور" است. عمدتاً سِلفی میگیریم تا بر "حضور" خود در جهان تأکید کنیم. با سِلفی به دیگران میگوییم: "به من بنگرید، من اینجایم""
بیبیسی در بخشی دیگر اهمیت و ارزش سلفی گرفتن را اینگونه بلد میکند و مینویسد:
"عجیب نیست که در سال ۲۰۱۳ واژهنامهی آکسفورد، "سِلفی" را بهعنوان واژهی بینالمللی سال برگزید (اریک بی. وایزِر ۲۰۱۵). "شبکهی سِلفی پژوهی" در فیسبوک ۳۱۷۰ عضو دارد و اکنون شمار فزایندهای از کنفرانسها و نشریات دانشگاهی به "سِلفی" میپردازند."
پشت این تبلیغات غربی و اومانیستی هدفی واضح نهفته است و آنهم این نکته است که بیبیسی قصد دارد انسان شرقی را که سرتاسر مهر و عطوفت نسبت به دیگری است و عشق شرقی نسبت به هم نوع و دیگر دوستی فراوان او را تبدیل به خودمحوری و منیات کند. متأسفانه اینگونه تبلیغات خالی از تأثیر بر جوامع شرقی نبوده است و این سبک زندگی غربی تأثیرات بسیاری بر جوامع شرقی داشته است. اما آنچه حائز اهمیت است این است که بدانیم بیبیسی کارنامهاش از این رویکرد اومانیستی پر است برای مثال میتوان به مصاحبهها و گزارشهای فراوانی اشاره کرد که از مدلها و کار کردن آنها در فضای مجازی و سلفی گرفتنهایشان در سایتش منتشر کرده است.
جالبتر اینکه بیبیسی دنیای کثیفی که خودساخته را عامل این پدیده میداند:" در چنین شرایطی فرد چگونه میتواند خود را متقاعد سازد که "وجود دارد"؟ ناپایداری پیوندهای اجتماعی به احساس حقارت دامن میزند و فرد را به ابراز وجود مداوم وامیدارد. او محتاج دیدهشده توسط دیگران است"
در این متن به پیوندهای اجتماعی ناپایدار اشارهشده است. حالآنکه خود بیبیسی یکی از تولیدکنندههای بزرگ فرهنگ ناپایداری است. رسانهای که دائماً میکوشد تا روابط انسانی را بیقیدوشرط و افسارگسیخته کند مانند مانور بر مسئلهی همجنسبازان، فاحشههای خیابانی و رد ارزش خانواده دردهها مقاله و گزارشی که بیبیسی منتشر کرده است.
نکته دیگر اینکه در این یادداشت به نظرات مخالف آنهم پرداختهشده است اما تنها برای تظاهر به اینکه اینیک یادداشت بیطرفانه و بیهدف است. حالآنکه غرض نویسنده بلد کردن یک مصداق خودمحوری و نمایش زوایای مختلف آن و معرفی بیشتر آن به مخاطب است.
بیبیسی درد را میدهد و بعد دردی بزرگتر ارائه میکند و نامش را درمان میگذارد. روابط خانوادگی را ناپایدار میکند و بعد برای درمان این درد میگوید سلفی بگیر تا احساس کمبودت برطرف شود و خندهدارتر اینکه تظاهر میکند که سلفی گرفتن و کمبود محبت تو از اساس اشتباه است اما در این دنیای بههمریخته و مدرن ناچاری که این کار را انجام دهی تا نجات پیدا کنی.
درواقع بیبیسی پای خود را از تمام ماجراهای اطرافش پس میکشد ولی دائماً در حال تحلیل اوضاع و ارائهی راهکارهایی است که منطبق با سبک زندگی غربی است. چراکه رسالت خود را در تبدیل شرق به غرب و خدامحوری به انسانمحوری میداند.
مشاهده نظرات